آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

آریا مامان و بابا

تولد نه سالگی

اول مهر 97

در این روز اول مهر 97 آریا جان جانانم به کلاس اول رفت . شور و شوقش زیاد بود ولی میشد بوی استرس و از لاب لای اون دید و من بغض داشتم . بغض بزرگ شدن پسرک یلداییم. بغض کلاس اولش . بغض راهی که در پیش داره. یاد کلاس اول خودم افتادم . دبستان چهارده معصوم خانم دانش پژوه. روپوش و شلوار طوسی و یه مغنه طوسی روشن که مامان برام دوخته بود . کتونی های سفیدم. برق اون کتونی های نو هنوزم تو چشمم. کیف ام قهوه ای بود کوله پشتی نبود بند داشت و دسته.  من و عفت دوستم دست در دست هم داشتیم میرفتیم مدرسه. مامان ام بچه بغل با مامانش شونه به شونه پشت امون میومدند. اونروز مامان ام بغض داشت مثل من که امروز بغض داشتم. دیدم یواشکی چند تا قطره اشک ام ریخت. اونم نگرا...
1 مهر 1397

تابستان 97 این گونه گذشت

تابستان امسال کلاس زبان سفیر و فوتبال و شنا مدرسه و اسکیت خرم شاد یه طرف خونه مامان شهین رفتن و با آنیتا بازی کردن طرف دیگر و البته روزهایی که در شرکت همکار مامان بود ...تابستان تمام شد با دندان هایی که ریخته شد و پسرکی که بزرگ شد برای رفتن به کلاس اول. به گفته آریا خان امسال تابستون چه زود گذشت مامان روزگار خوش پسرکم.             ...
25 شهريور 1397

جشن شکوفه ها -شروع کلاس اول18-6-97

آریا و دوستاش و هدیه های مدرسه (ماهان-آریا-آرتین-پارسا) آریا و معلم کلاس اول خانم نوری اردوی جشن شکوفه ها (لباس خلبانی) واژه ها بر تخته هاي سياه جان مي گيرند و پروانه مي شوند تا در نفس هاي هيجان زده كودكان پرواز كنند و فضاي لرزان كلاس را گرم نمايند . كلاسها با آغوش باز در آستانه درها ايستاده اند تا ميهمانان خود را در آغوش بكشن . چه شور و حالي دارد اين روزهاي آغاز مدرسه، روزهايي سراسر دلهره، شوق و اضطراب، روزهاي مهر و مدرسه، روزهايي كه خيابانها سرخوش هيجان لبريز صداهاي كودكانه جاري در پياده روهايند . ...
19 شهريور 1397